اثبات بیگناهی
vindication
اثبات بیگناهی کردن
vindicate
اثبات پذیر
demonstrable , provable
اثبات پذیری
demonstrability , provability
اثبات تقصیر
conviction
اثبات شدن
prove
اثبات شده
confirmed , proven , tried
اثبات کذب چیزی را کردن
disprove
اثبات کردن
demonstrate, prove, assert, affirm, aver, corroborate
اثبات کردن (استدلال و غیره)
fortify
اثبات کردن (بطلان عقیده)
confute
اثبات کردن (حقوق)
affirm
اثبات کردن (خلاف چیزی را)
refute
اثبات کردن (نادرست بودن چیزی را)
disprove
اثبات کردنی
verifiable
اثبات کننده
demonstrative
اثبات نشدنی
insupportable
اثبات نشده
uncorroborated , unproven , unsubstantiated
اثبات نکردنی
insupportable
اثر
effect, result, efficacy, affect, relic, impress
اثر اب جوش بر روی پوست
scald
اثر (اثرات)
repercussion
اثر انگشت
fingerprint
اثر (آثار)
writing
اثر باقی مانده
hangover, remain
اثر بد
taint
اثر پا
footstep
اثر پا باقی گذاردن
trail
اثر پایدار
imprint
اثر پذیر
impressionable
اثر پیزو الکتریک (فیزیک)
piezoelectric effect
اثر تاریخی
monument
اثر جنگ
action
