درختکاری کردن
afforest
درختی
arboreal, dendriform, arboraceous
درخشان
bright, shining, luminous, shiny, stellar, beaming
درخشان (رنگ و نور)
vivid
درخشان ساختن
illuminate
درخشان شدن
brighten
درخشان (شعر قدیم)
lucid
درخشان کردن
irradiate
درخشان و زودگذر
meteoric
درخشانی آتش شعله ور
firelight
درخشانیدن
glint
درخشش
shine, sparkle, luster, luminosity, glitter, scintillation
درخشش از راه بازتاب نور
luster
درخشش رعد و برق
bolt
درخشش متواتر
glint
درخشندگی
brilliance, radiance, luster, sheen, blaze, irradiance
درخشندگی بدون گرما
phosphorescence
درخشندگی داشتن
glitter
درخشنده
radiant, resplendent, effulgent, golden, fulgent, refulgent
درخشیدن
shine, star, glint, glister, luster, sheen
درخشیدن به طور پراکنده
shimmer
درخشیدن (لحظه ای)
gleam
درخواب
asleep
درخواست
request, application, demand, appeal, solicitation, requisition
درخواست بخشش از خداوند (کلیسا)
benediction
درخواست دادن
apply, plead
درخواست دهنده
applicant
درخواست رسمی کردن
requisition
درخواست صمیمانه
plea
درخواست عاجزانه
plea
درخواست کتبی
requisition
درخواست کتبی کردن
requisition
درخواست کردن
request, apply, plead, solicit, beg, supplicate
