خودگرانی
autonomy
خودگرای
self-centered
خودگردان
autonomous
خودم
myself, I, me, mine
خودم را
myself
خودمان
ourselves , own , us
خودمان را
ourselves
خودمانی
theirs, her, his, its, mine, my
خودمانی کردن
familiarize
خودمانی وصمیمانه
homely
خودمحور
egocentric
خودمختار
self-determined, autonomous,sovereign
خودمختاری
autonomy, home rule, self-government, self-rule
خودمدار
egocentric
خودمهاری
discipline
خودنگهدار
self-perpetuating
خودنمایی کردن
brag , swagger
خودنویس
self-writing, self-recording
خودی
relative
خودی بودن
familiarity
خودیابی
self-discovery
خور
sun
خوراک
feed, food, meat, cuisine, dish, nourishment
خوراک آسان پز (رستوران)
short order
خوراک برای تحریک اشتها
appetizer
خوراک (به اندازه ی یک شکم)
bellyful
خوراک پزی
cookery, cooking
خوراک پف کرده (خوراک پزی)
soufflé
خوراک چهارپا
provender
خوراک خامه دار
cream
خوراک خردکن
food processor
خوراک دادن
feed, subsist, meal, nutrify, bait, serve
خوراک دارو
dose
