به حساب (اعتبار یا نسیه کسی) واریز کردن
charge
به حساب اوردن
include
به حساب آوردن
allow , account , consider , count , esteem , number , reckon , regard , tally
به حساب بانک گذاشتن
deposit
به حساب در نیامده
unconsidered
به حساب گذاشتن
tally
به حساب گذاشتن چک
deposit
به حساب نیاوردن
discount , eliminate
به حق
just , justly , well , righteous , rightful , rightfully , rightly , true
به حق جلوه دادن
vindication
به حیات ادامه دادن
exist , subsist
به حیله متوسل شدن
wangle
به خارج
out- , outdoors
به خاطر آوردن
recall , recollect , remember , think
به خاطر آوردن گذشته
reminisce
به خاطر آوری
evocation , recall
به خاطرآوری
remembrance
به خاک افتاده
prostrate
به خاک سپاری
burial
به خاک سپردن
bury , inter
به خدا (برای تاکید)
honestly
به خدا (قدیمی)
egad
به خشکی امدن
land
به خشم آوردن
enrage , exasperate , incense
به خط کردن
range , rank
به خط کردن (سربازان را)
dress
به خطر انداختن
endanger , gamble , imperil , jeopardize , peril , risk , venture
به خطر انداختن آبرو
pawn
به خفقان افتادن
gasp
به خواب القایی فروبردن
hypnotize
به خواب زمستانی رفتن
hibernate
به خواب کوتاه فرورفتن
doze
به خواب و خیال فرورفتن
daydream , fantasize
