برانگیز گر
motivational
برانگیزان
exciter
برانگیزاندن
ferment
برانگیزنده
impressive, provocative, excitant, irritant
برانگیزنده احساسات
impressive
براه انداختن
inaugurate
براهجدیدی رفتن
branch
براهنگ
abstraction
براورد
estimate, estimation, survey, assessment, calculation
براورد کردن
apprise, apprize
براوردن
fulfill, comply, fulfil
برای
for, for the sake of, for the purpose of, on account of
برای ارتش برداشتن
commandeer
برای استفاده موقت
rough-and-ready
برای امر مقدسی تخصیص دادن
sanctify
برای ان
therefore
برای این
therefor
برای آن
therefor
برای آن که
wherefore
برای جمعاوری اراء فعالیت کردن
canvas, canvass
برای چه
why
برای خود برداشتن
appropriate
برای روی دیوار
mural
برای سربازی گرفتن
enlist
برای سنگفرش
cobblestone
برای فروش
commercial, merchant
برای مثال
videlicet
برای مدت معین
pickup
برای مدتی
awhile
برای مرده سوزی
crematory
برای نخستین بار باز کردن
broach
برای هر شخص
apiece
برای همه
free-for-all , round
