بدون محرک
motiveless
بدون مراعات
irrespective
بدون مشورت
unadvised
بدون مقدمه
offhand
بدون مقدمه صحبت کردن
ad lib
بدون ملاحظه
unsparingly
بدون مناقشه
incontrovertible
بدون نشانه
unmarked
بدون نقطه اتکاء
tenuous
بدون نگرانی
unwary
بدون هدف
adrift
بدون هوا
vacuum-packed
بدون یخ کردن
de-ice
بدوی
primitive, initial, incipient, rudimentary, seminal, germinal
بدی
evil, vice, disservice, illness, ill-being
بدی مطلق
pessimism
بدیع
exquisite, novel, original, picturesque, newfound
بدیگری واگذار کردن
amortise, amortize
بدیل (دستور زبان)
apposition
بدیمن
ominous, portentous, sinister, sinistral, unlucky
بدین تازه وارد شدن یا کردن
proselytize
بدین تازه وارد کردن
proselyte
بدین طریق
hereby , herewith , thereby , thus
بدین گونه
thus
بدین معنی که
thus
بدین وسیله
hereby, hereto, hereunto
بدینسان
thus
بدیهه گویی
improvisation
بدیههسازی
improvisation
بدیهی
prima facie
بدیهی بودن
pragmatism
بدیهی پنداشتن
postulate
بدیهیات
axiom
