روی خط حامل نوشتن
stave
روی خود را گرفتن
veil
روی داد
happening, event, circumstance, incident, occasion, occurrence
روی داد شانسی
happenstance
روی داد ناگوار
contretemps, misadventure, mishap
روی دادن
happen, bechance, befall, betide, go, hap
روی دادن برحسب اتفاق
happen
روی دادن به دنبال چیزی
ensue
روی دادن ناگهانی
supervene
روی دادنی (اجتناب نا پذیر)
inevitable
روی درهم کشیدن
frown
روی دست کسی بلند شدن
outbid
روی دست کسی رفتن
outbid, undersell
روی دو پا بلند شدن
prance
روی زرد
pale
روی زمین خوابیده
prostrate
روی زمین کشیدن و چرک کردن
bedraggle
روی ساحل
onshore
روی سر ایستادن
headstand
روی سرپنجه
tiptoe
روی سیخ یا انبر کباب کردن
grill
روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
play
روی صحنه آوردن
stage
روی صفحه (کامپیوتر)
on-screen
روی کسی حساب کردن
depend , reckon , count
روی کشتی
aboard
روی کول انداختن
hump
روی گر
zinc-worker
روی گردان
reluctant
روی گردان بودن
hate
روی گرداندن از
shirk
روی گردانی
reluctance
روی متن نوشته شده چیزی نوشتن
overwrite