روشن شدن آتش
inflame
روشن شده
illuminated
روشن شده توسط نور خورشید
sunlit
روشن ضمیر
illuminate of a clear conscience
روشن ضمیر شدن
irradiate
روشن ضمیر کردن
enlighten , irradiate
روشن ضمیری
enlightenment
روشن فکر
intellectual, highbrow, egghead, illuminate, liberal, broad-minded
روشن فکر کردن
enlighten , illuminate
روشن فکرانه
intellectual
روشن فکری
enlightenment
روشن کردن
clarify, turn on, illuminate, elucidate, light, brighten
روشن کردن اتومبیل به کمک سیم از اتومبیل دیگر
jump-start
روشن کردن آتش
enkindle , inflame
روشن کردن با هندل زدن
crank
روشن کردن کبریت
strike
روشن کردن موتور
start
روشن نبودن مه
haze
روشن نکردنی
inexplicable
روشن و خاموش کردن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ اتومبیل
blink
روشن و خاموش کن (دستگاه یا شخص)
flasher
روشن و روان پرور
cheerful
روشن و ساده
limpid
روشن و کوتاه
succinct
روشنایی
lighting, ray, phosphorescence
روشنایی خیرهکننده و نامنظم
flare
روشنایی روز
daylight
روشنایی زننده
glare
روشنایی سیمابی
incandescence
روشنایی ضعیف
glimmer
روشنایی کم
peep
روشنایی لرزان
shimmer
