روش دار
systematic
روش (روش لمس کردن یا دست زدن یا نواختن ساز)
touch
روش زندگی
modus vivendi, laverock, lark
روش شناسی
methodology
روش طرز رشد
habit
روش غیرمستقیم
indirection
روش فروش
salesmanship
روش فنی
technique
روش کار
modus operandi, program, programme
روش کاهنده زمان
shortcut
روش کاهنده هزینه
shortcut
روش متعادل
middle course
روش مدیریت
dispensation
روش نگاشتن حروف
lettering
روش همیشگی
formula
روش و رفتار
attitude
روشمند
methodical , systematic
روشمند کردن
systematize
روشمندانه
systematically
روشن
bright, lit, lighted
روشن (از نظر فکری)
lucid
روشن از نور ماه
moonlit
روشن (آواشناسی)
articulate
روشن بین
clairvoyant, pervious, acute, clear-sighted
روشن بینی
clairvoyance, lucidity, perspective, perspicuity
روشن بینی روحی (ذن بودائیسم)
satori
روشن بینی قبلی
presentiment
روشن (خط )
legible
روشن (رنگ)
pastel
روشن (رنگ و نور)
vivid
روشن ساختن
picture
روشن سازی
definition , elucidation , illumination
روشن شدن
kindle, shine, become clear, open
