از کار دراورده
wrought
از کار دست کشیدن
knock off, lie off
از کجا
where, whence
از کشتی در اوردن
disembark
از کشور خود راندن
expatriate
از کلیات به جزئیات
a priori
از کمینگاه تیراندازی کردن
snipe
از کمینگاه حمله کردن
ambush
از کنار
by, off
از کنار چیزی رد شدن
skirt
از کنار رفتن
sidle
از کوره در رفته
frantic, madding
از کوره دررفتن
flare-up
از کوره دررفتن (عامیانه)
flip
از گرسنگی کشتن
starve
از گرسنگی مردن
starve
از گرما بیحال شدن
swelter
از گرما رنج بردن
stifle
از گرو در اوردن
redeem
از گلو ادا کردن
throat
از گمراهی در آوردن
undeceive
از گناه زدودن
sanctify
از گوشهء چشم
askance
از گیر در اوردن
disentangle, disengage, unravel
از گیر درآمدن
disengage
از گیر درآوردن
disengage , unstick
از لانه بیرون کردن
unearth
از لحاظ تصدی مقام و غیره
ex officio
از لحاظ جنایی
criminally
از لحاظ سمت
ex officio
از لحاظ مادی
materially
از لولا در آوردن
unhinge
از لوله رد کردن
tube