- چگونه میتوانم در مکالمات انگلیسی خود مانند یک فرد بومی (Native) در مورد زمان صحبت کنم؟
- پرکاربردترین اصطلاحات انگلیسی زمان که برای مدیریت کارها و قرارها نیاز دارم کدامند؟
- منظور از اصطلاحاتی مانند “kill time” یا “once in a blue moon” چیست و چطور باید از آنها استفاده کنم؟
- آیا یادگیری این اصطلاحات واقعاً به روانتر شدن مکالمه من کمک میکند؟
در این مقاله جامع، به تمام این سوالات و بیشتر از آن پاسخ خواهیم داد. یادگیری اصطلاحات انگلیسی زمان یکی از مهمترین قدمها برای عبور از سطح متوسط و رسیدن به تسلط کامل در زبان انگلیسی است. این عبارات نه تنها مکالمات شما را طبیعیتر و جذابتر میکنند، بلکه به شما کمک میکنند تا مفاهیم مربوط به گذر زمان، عجله، تأخیر و مدیریت برنامهها را با ظرافت بیشتری بیان کنید. با ما همراه باشید تا دنیای شگفتانگیز این اصطلاحات را کشف کرده و با مثالهای کاربردی، آنها را به بخشی از دایره واژگان فعال خود تبدیل کنید.
اصطلاحات مربوط به گذر زمان و سرعت آن
زمان مفهومی است که همیشه در حال حرکت است. گاهی به سرعت میگذرد و گاهی به کندی. در زبان انگلیسی، اصطلاحات تصویری و جالبی برای توصیف این حالتها وجود دارد که دانستن آنها مکالمه شما را بسیار غنیتر میکند.
1. Time flies
این یکی از رایجترین اصطلاحات انگلیسی زمان است که دقیقاً معادل «زمان پرواز میکنه» یا «زمان چه زود میگذره» در فارسی است. معمولاً زمانی استفاده میشود که از گذشت سریع زمان در حین انجام کاری لذتبخش یا سرگرمکننده، شگفتزده میشویم.
- مثال: Time flies when you’re having fun. I can’t believe our vacation is already over.
- ترجمه: وقتی بهت خوش میگذره، زمان پرواز میکنه. باورم نمیشه تعطیلاتمون כבר تموم شد.
2. In the blink of an eye
این اصطلاح به معنی «در یک چشم به هم زدن» است و برای توصیف اتفاقی استفاده میشود که بسیار بسیار سریع رخ میدهد. این عبارت بر سرعت بالای وقوع یک رویداد تأکید دارد.
- مثال: The car disappeared in the blink of an eye.
- ترجمه: ماشین در یک چشم به هم زدن ناپدید شد.
3. Lose track of time
وقتی آنقدر غرق در انجام کاری میشوید که متوجه گذر زمان نمیشوید، از این اصطلاح استفاده میکنید. معادل فارسی آن «زمان از دستم در رفت» است.
- مثال: I was so focused on my book that I lost track of time and missed my appointment.
- ترجمه: آنقدر روی کتابم تمرکز کرده بودم که زمان از دستم در رفت و قرارم را از دست دادم.
4. Donkey’s years
این یک اصطلاح غیررسمی و بریتانیایی است که به معنای «یک عمر»، «زمان خیلی طولانی» یا «سالهای سال» به کار میرود. این عبارت از صدای “donkey’s ears” که در گویش Cockney به “years” شبیه است، گرفته شده.
- مثال: I haven’t seen my cousin in donkey’s years!
- ترجمه: سالهای سال است که پسرخالهام را ندیدهام!
اصطلاحات مربوط به عجله، ضربالاجل و لحظات حساس
در محیطهای کاری، تحصیلی و حتی زندگی روزمره، اغلب با محدودیتهای زمانی و ضربالاجلها (deadlines) روبرو هستیم. این اصطلاحات به شما کمک میکنند تا این موقعیتهای پرفشار را به خوبی توصیف کنید.
1. Against the clock
وقتی برای تمام کردن کاری قبل از یک زمان مشخص عجله دارید، در واقع در حال کار کردن «علیه زمان» هستید. این اصطلاح به معنی تلاش برای انجام کاری در یک محدوده زمانی بسیار کوتاه و فشرده است.
- مثال: The team was working against the clock to finish the project before the deadline.
- ترجمه: تیم داشت با زمان مسابقه میداد تا پروژه را قبل از ضربالاجل تمام کند.
2. In the nick of time
این اصطلاح به معنی «دقیقه نود»، «سر بزنگاه» یا «درست در آخرین لحظه ممکن» است. وقتی کاری را درست قبل از اینکه خیلی دیر شود انجام میدهید، از این عبارت استفاده میکنید.
- مثال: The ambulance arrived in the nick of time to save his life.
- ترجمه: آمبولانس درست سر بزنگاه رسید تا جان او را نجات دهد.
3. At the eleventh hour
این اصطلاح نیز معنایی بسیار نزدیک به in the nick of time دارد و به آخرین لحظه ممکن برای انجام کاری اشاره میکند. این عبارت حس اضطرار و فوریت بیشتری را منتقل میکند.
- مثال: He submitted his application at the eleventh hour, just minutes before the deadline.
- ترجمه: او درخواستش را در دقیقه نود، فقط چند دقیقه قبل از پایان مهلت، ارسال کرد.
4. Beat the clock
این اصطلاح به معنای «موفق شدن در انجام کاری قبل از اتمام زمان» است. این عبارت حس یک رقابت با زمان و پیروزی در آن را القا میکند.
- مثال: She managed to beat the clock and finished her exam with a few minutes to spare.
- ترجمه: او موفق شد زمان را شکست دهد و امتحانش را چند دقیقه قبل از پایان وقت تمام کرد.
اصطلاحات مربوط به استفاده بهینه یا اتلاف وقت
مدیریت زمان یکی از مهارتهای کلیدی موفقیت است. این دسته از اصطلاحات به شما کمک میکنند تا در مورد نحوه گذراندن وقت، چه به صورت مفید و چه به صورت بیهوده، صحبت کنید.
1. Kill time
این اصطلاح به معنی «وقتکشی» یا انجام دادن کاری بیهدف برای گذراندن زمان، معمولاً در حین انتظار برای چیزی دیگر، است.
- مثال: We have an hour before our flight, so let’s walk around the shops to kill time.
- ترجمه: تا پروازمان یک ساعت وقت داریم، بیا در مغازهها قدم بزنیم تا وقتکشی کنیم.
2. Time is money
یک ضربالمثل بسیار معروف که در فارسی هم معادل «وقت طلاست» را دارد. این عبارت بر ارزش زمان و لزوم استفاده بهینه از آن برای جلوگیری از ضرر مالی یا از دست دادن فرصتها تأکید میکند.
- مثال: Stop wasting your day on social media. Remember, time is money!
- ترجمه: از هدر دادن روزت در شبکههای اجتماعی دست بردار. یادت باشه، وقت طلاست!
3. A stitch in time saves nine
این ضربالمثل به این معناست که حل کردن یک مشکل کوچک در همان ابتدا، از تبدیل شدن آن به یک مشکل بزرگتر و پردردسرتر در آینده جلوگیری میکند. معادل فارسی آن «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد» است. این اصطلاح بر اهمیت اقدام به موقع تأکید دارد.
- مثال: You should fix that small leak in the roof now. A stitch in time saves nine.
- ترجمه: باید همین الان آن نشتی کوچک سقف را تعمیر کنی. علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
4. Have time on one’s hands
این عبارت یعنی «وقت آزاد زیادی داشتن» یا «بیکار بودن». گاهی اوقات این اصطلاح کمی بار منفی دارد و به این اشاره میکند که فرد از فرط بیکاری به کارهای بیهوده روی آورده است.
- مثال: Since he retired, he has too much time on his hands.
- ترجمه: از وقتی بازنشسته شده، وقت آزاد خیلی زیادی دارد.
اصطلاحات مربوط به تکرار و زمانبندی وقایع
این دسته از اصطلاحات به شما کمک میکنند تا در مورد دفعات وقوع یک اتفاق یا زمان مناسب برای انجام کاری صحبت کنید.
1. Once in a blue moon
این اصطلاح به معنی «خیلی به ندرت» یا «هر از گاهی» است. “Blue moon” به دومین ماه کامل در یک ماه تقویمی گفته میشود که پدیدهای نادر است.
- مثال: My sister lives in another country, so I only see her once in a blue moon.
- ترجمه: خواهرم در کشور دیگری زندگی میکند، برای همین خیلی به ندرت او را میبینم.
2. Call it a day
این اصطلاح به معنی «دست از کار کشیدن» یا «پایان کار برای امروز» است. معمولاً در انتهای یک روز کاری یا پس از اتمام یک فعالیت طولانی به کار میرود.
- مثال: We’ve been working for 10 hours. I think it’s time to call it a day.
- ترجمه: ۱۰ ساعت است که داریم کار میکنیم. فکر میکنم وقتشه که کار رو تموم کنیم (برای امروز کافیه).
3. The time is ripe
این عبارت به معنی «زمان مناسب فرا رسیده است» یا «الان بهترین وقت برای انجام کاری است» میباشد. کلمه “ripe” به معنی «رسیده» (برای میوه) است و در اینجا به صورت استعاری برای زمان به کار رفته است.
- مثال: We have enough funding and a great team. The time is ripe to launch our new product.
- ترجمه: ما بودجه کافی و یک تیم عالی داریم. زمان برای عرضه محصول جدیدمان فرا رسیده است.
4. Better late than never
یک ضربالمثل بسیار رایج که معادل دقیق فارسی آن «دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است». این عبارت برای توجیه یا پذیرش تأخیر در انجام کاری به کار میرود.
- مثال: He finally apologized for his mistake. Well, better late than never.
- ترجمه: او بالاخره بابت اشتباهش عذرخواهی کرد. خب، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
جدول جمعبندی اصطلاحات انگلیسی زمان
برای مرور و یادگیری بهتر، در اینجا خلاصهای از اصطلاحات کلیدی این مقاله را در یک جدول ارائه میدهیم.
| اصطلاح (Idiom) | معنی فارسی | مفهوم کلیدی |
|---|---|---|
| Time flies | زمان زود میگذرد | سرعت زمان |
| Against the clock | در رقابت با زمان | عجله و ضربالاجل |
| In the nick of time | دقیقه نود، سر بزنگاه | لحظه آخر |
| Kill time | وقتکشی کردن | اتلاف وقت |
| Once in a blue moon | خیلی به ندرت | تکرار کم |
| Call it a day | تمام کردن کار برای امروز | پایان کار |
| Time is money | وقت طلاست | ارزش زمان |
نتیجهگیری: چگونه این اصطلاحات را به کار ببریم؟
یادگیری اصطلاحات انگلیسی زمان تنها به حفظ کردن معنی آنها خلاصه نمیشود. کلید اصلی، استفاده از آنها در بستر مناسب است. سعی کنید هر روز یک یا دو اصطلاح جدید را انتخاب کرده و در مکالمات یا نوشتههای خود به کار ببرید. به فیلمها و پادکستهای انگلیسیزبان گوش دهید و توجه کنید که افراد بومی چگونه از این عبارات استفاده میکنند. با تمرین مستمر، این اصطلاحات به طور طبیعی در ذهن شما جای گرفته و به شما کمک میکنند تا در مورد زمان، مدیریت آن و لحظات مختلف زندگی، بسیار روانتر، دقیقتر و حرفهایتر صحبت کنید.



