- چطور میتوانم در مورد پیدا کردن یا از دست دادن شغل به انگلیسی روان صحبت کنم؟
- رایجترین صفتهایی که با کلمه Job برای توصیف یک شغل به کار میروند کدامند؟
- کالوکیشن های Job برای صحبت در مورد رضایت شغلی، امنیت شغلی و فرصتهای شغلی چیست؟
- چگونه از عبارات اصطلاحی با Job برای طبیعیتر به نظر رسیدن مکالمهام استفاده کنم؟
- مهمترین افعالی که قبل و بعد از کلمه Job میآیند کدامها هستند؟
در این مقاله جامع، به تمام این سوالات پاسخ خواهیم داد و شما را با دنیای گسترده کالوکیشن های Job در زبان انگلیسی آشنا میکنیم. یادگیری این همایندهای زبانی به شما کمک میکند تا از سطح جملات ساده و کتابی فراتر رفته و مانند یک فرد بومی (Native) در مورد مسائل مربوط به شغل و حرفه خود صحبت کنید. با تسلط بر این عبارات، نهتنها درک مطلب شما بهبود مییابد، بلکه توانایی شما در آزمونهای بینالمللی مانند آیلتس و تافل و همچنین در مکالمات روزمره و محیطهای کاری حرفهای به شکل چشمگیری افزایش خواهد یافت. پس با ما همراه باشید تا این عبارات کاربردی را با مثال و ترجمه فارسی یاد بگیرید.
فرایند جستجو و استخدام: کالوکیشن های Job برای کاریابی
پیدا کردن شغل، اولین قدم در مسیر حرفهای هر فردی است. در این بخش، با کالوکیشنهایی آشنا میشوید که در مراحل مختلف کاریابی، از جستجو تا پذیرش پیشنهاد شغلی، کاربرد دارند.
شروع جستجو برای شغل
-
Look for a job / Hunt for a job: به دنبال کار گشتن
He moved to Tehran to look for a job.
او برای گشتن به دنبال کار به تهران نقل مکان کرد.
-
Apply for a job: برای یک شغل درخواست دادن
I found a great opening online and decided to apply for the job immediately.
من یک موقعیت شغلی عالی آنلاین پیدا کردم و تصمیم گرفتم فوراً برای آن درخواست بدهم.
-
A job search / A job hunt: جستجوی کار
My job search took three months, but it was worth it.
جستجوی کار من سه ماه طول کشید، اما ارزشش را داشت.
-
Job vacancy / Job opening: موقعیت شغلی خالی
Our company has a job vacancy for a project manager.
شرکت ما یک موقعیت شغلی خالی برای مدیر پروژه دارد.
موفقیت در کاریابی
-
Get a job / Find a job: کار پیدا کردن
After weeks of searching, she finally got a job as a graphic designer.
بعد از هفتهها جستجو، او بالاخره به عنوان یک طراح گرافیک کار پیدا کرد.
-
Land a job: یک کار خوب به دست آوردن (معمولاً با کمی شانس یا تلاش زیاد)
He landed a plum job at a top tech company.
او یک کار عالی و پردرآمد در یک شرکت فناوری برتر به دست آورد.
-
Offer someone a job: به کسی پیشنهاد کار دادن
The manager was impressed and offered her the job on the spot.
مدیر تحت تأثیر قرار گرفت و همانجا به او پیشنهاد کار داد.
-
Accept a job offer: پیشنهاد شغلی را پذیرفتن
I was thrilled to accept the job offer.
من از اینکه پیشنهاد شغلی را پذیرفتم بسیار هیجانزده بودم.
-
Turn down a job offer: پیشنهاد شغلی را رد کردن
She had to turn down the job offer because the salary was too low.
او مجبور شد پیشنهاد شغلی را رد کند زیرا حقوق آن بسیار پایین بود.
توصیف یک شغل: کالوکیشنهای صفت + Job
وقتی میخواهیم در مورد ماهیت یک شغل صحبت کنیم، استفاده از صفتهای مناسب ضروری است. این بخش به شما کمک میکند تا شغلها را با دقت و به شکلی طبیعی توصیف کنید. این دسته از کالوکیشن های Job بسیار پرکاربرد هستند.
شغلهای مثبت و ایدهآل
-
A good job / A decent job: یک کار خوب
He has a decent job with a good salary.
او یک شغل خوب با حقوق مناسب دارد.
-
A rewarding job: یک شغل رضایتبخش
Teaching can be a very rewarding job.
معلمی میتواند یک شغل بسیار رضایتبخش باشد.
-
A dream job: شغل رؤیایی
Working at NASA is his dream job.
کار در ناسا شغل رؤیایی اوست.
-
A steady job / A regular job: شغل ثابت و دائمی
He gave up freelancing to find a steady job.
او کار آزاد را رها کرد تا یک شغل ثابت پیدا کند.
-
A well-paid job: شغل با حقوق بالا
She’s looking for a well-paid job in the finance industry.
او به دنبال یک شغل پردرآمد در صنعت مالی است.
شغلهای چالشبرانگیز و منفی
-
A demanding job: کار پرمسئولیت و نیازمند تلاش زیاد
Being a surgeon is a very demanding job.
جراح بودن یک شغل بسیار پرمسئولیت است.
-
A challenging job: شغل چالشبرانگیز (معمولا با بار معنایی مثبت)
He enjoys his work because it’s a challenging job.
او از کارش لذت میبرد زیرا یک شغل چالشبرانگیز است.
-
A dead-end job: شغلی که آینده و فرصت پیشرفت ندارد
He quit his dead-end job to start his own business.
او شغل بدون آینده خود را رها کرد تا کسبوکار خودش را راه بیندازد.
-
A boring job / A repetitive job: شغل خستهکننده / تکراری
Working on an assembly line can be a repetitive job.
کار در خط مونتاژ میتواند یک شغل تکراری باشد.
-
A low-paid job: شغل با حقوق کم
Many students have to take low-paid jobs to support themselves.
بسیاری از دانشجویان مجبورند برای تأمین مخارج خود شغلهایی با درآمد کم داشته باشند.
نوع قرارداد و ساعت کاری
در جدول زیر میتوانید کالوکیشنهای مربوط به نوع همکاری را مشاهده کنید.
| کالوکیشن انگلیسی | ترجمه فارسی | مثال |
|---|---|---|
| A full-time job | شغل تماموقت | She is looking for a full-time job. (او دنبال یک شغل تماموقت است.) |
| A part-time job | شغل پارهوقت | He works a part-time job while studying. (او همزمان با تحصیل، یک کار پارهوقت دارد.) |
| A permanent job | شغل دائمی | The company offered him a permanent job after his internship. (شرکت بعد از دوره کارآموزی به او یک شغل دائمی پیشنهاد داد.) |
| A temporary job | شغل موقت | I took a temporary job for the summer. (من برای تابستان یک کار موقت گرفتم.) |
در محیط کار: کالوکیشنهای مرتبط با شغل و حرفه
پس از استخدام، عبارات و اصطلاحات جدیدی وارد مکالمات روزمره ما میشوند. این بخش به کالوکیشن های Job که مربوط به خود شغل و جنبههای مختلف آن است، میپردازد.
عبارات مرتبط با ماهیت شغل
-
Job description: شرح وظایف شغلی
Make sure you read the job description carefully before applying.
اطمینان حاصل کنید که قبل از درخواست، شرح وظایف شغلی را با دقت میخوانید.
-
Job title: عنوان شغلی
His official job title is “Senior Marketing Analyst”.
عنوان شغلی رسمی او «تحلیلگر ارشد بازاریابی» است.
-
Job satisfaction: رضایت شغلی
For me, job satisfaction is more important than a high salary.
برای من، رضایت شغلی از حقوق بالا مهمتر است.
-
Job security: امنیت شغلی
People often choose government jobs for their high job security.
مردم اغلب به خاطر امنیت شغلی بالای آن، مشاغل دولتی را انتخاب میکنند.
-
Job prospects / Job opportunities: فرصتهای شغلی / چشمانداز شغلی
There are excellent job prospects for software developers.
فرصتهای شغلی عالی برای توسعهدهندگان نرمافزار وجود دارد.
انجام دادن و حفظ کردن شغل
-
Do a job: انجام دادن یک کار
You’ve done a great job on this project.
شما در این پروژه کار عالی انجام دادهاید.
-
Hold down a job: یک شغل را برای مدتی حفظ کردن (معمولاً در شرایط سخت)
He has never been able to hold down a job for more than a few months.
او هرگز نتوانسته است یک شغل را برای بیش از چند ماه حفظ کند.
-
Know your job: در کار خود ماهر بودن
Our mechanic really knows his job; he fixed the car in an hour.
مکانیک ما واقعاً در کارش ماهر است؛ او ماشین را در یک ساعت تعمیر کرد.
-
On-the-job training: آموزش حین کار
The company provides extensive on-the-job training for new employees.
این شرکت آموزشهای حین کار گستردهای را برای کارمندان جدید فراهم میکند.
پایان یک دوره شغلی: ترک کردن یا از دست دادن کار
پایان همکاری با یک شرکت، بخش دیگری از زندگی حرفهای است. در این قسمت، کالوکیشنهای مربوط به ترک کردن یا اخراج شدن از کار را بررسی میکنیم.
-
Quit your job / Leave your job: کار خود را ترک کردن (به صورت داوطلبانه)
He decided to quit his job and travel the world.
او تصمیم گرفت کارش را ترک کند و به دور دنیا سفر کند.
-
Resign from your job: از شغل خود استعفا دادن
The CEO resigned from his job after the scandal.
مدیرعامل پس از رسوایی از سمت خود استعفا داد.
-
Lose your job: کار خود را از دست دادن
Many people lost their jobs during the economic crisis.
بسیاری از مردم در دوران بحران اقتصادی کار خود را از دست دادند.
-
Be out of a job: بیکار بودن
He has been out of a job for six months.
او شش ماه است که بیکار است.
-
Job cuts / Job losses: تعدیل نیرو / از دست رفتن مشاغل
The company announced major job cuts to reduce costs.
شرکت برای کاهش هزینهها، تعدیل نیروی گستردهای را اعلام کرد.
نتیجهگیری
همانطور که مشاهده کردید، دنیای کالوکیشن های Job بسیار وسیع و کاربردی است. تسلط بر این عبارات به شما کمک میکند تا در موقعیتهای مختلف، از مصاحبه شغلی گرفته تا مکالمات روزمره در محیط کار، بسیار حرفهایتر و طبیعیتر به نظر برسید. به جای استفاده از کلمات منفرد و ساختارهای ساده، سعی کنید این همایندها را در مکالمات و نوشتههای خود به کار ببرید. این کار نه تنها مهارت زبانی شما را ارتقا میدهد، بلکه اعتماد به نفس شما را نیز در استفاده از زبان انگلیسی افزایش خواهد داد. بهترین راه برای یادگیری این عبارات، تمرین و تکرار مداوم و استفاده از آنها در موقعیتهای واقعی است.



