- چگونه در انگلیسی بگوییم «تجربه کسب کردن» یا «تجربه به دست آوردن»؟
- برای توصیف یک تجربه خوب یا بد از چه صفاتی باید استفاده کنیم؟
- آیا فرق بین a hands-on experience و a first-hand experience را میدانید؟
- رایجترین و طبیعیترین ترکیبها با کلمه Experience در مکالمات روزمره کدامند؟
در این مقاله جامع، به تمام این سوالات و بیشتر از آن پاسخ خواهیم داد. یادگیری لغات به تنهایی برای صحبت کردن روان و طبیعی به زبان انگلیسی کافی نیست. شما باید بدانید که کلمات چگونه در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا معنای درستی را منتقل کنند. به این ترکیبهای رایج و طبیعی کلمات، «کالوکیشن» (Collocation) میگویند. یکی از پرکاربردترین کلمات در زبان انگلیسی، واژه «Experience» است. با تسلط بر کالوکیشن های Experience، شما میتوانید سطح مکالمه و نوشتار خود را به شکل چشمگیری ارتقا دهید و مانند یک انگلیسیزبان بومی صحبت کنید. بیایید با هم به دنیای این همایندهای قدرتمند قدم بگذاریم.
چرا یادگیری کالوکیشن های Experience اهمیت دارد؟
شاید بتوانید با استفاده از کلمات ساده منظورتان را برسانید، اما استفاده از کالوکیشنها نشاندهنده تسلط و درک عمیق شما از زبان است. برای مثال، به جای گفتن “I got a lot of knowledge by doing this job” که کاملاً صحیح است، یک فرد بومی میگوید “I gained valuable experience from this job”. جمله دوم نه تنها روانتر است، بلکه معنای دقیقتر و حرفهایتری را منتقل میکند. تسلط بر کالوکیشن های Experience به شما کمک میکند تا:
- طبیعیتر صحبت کنید: جملات شما دیگر رباتیک و ترجمهشده به نظر نمیرسند.
- منظور خود را دقیقتر بیان کنید: هر کالوکیشن بار معنایی خاصی دارد که به انتقال دقیقتر پیام کمک میکند.
- درک شنیداری خود را تقویت کنید: با شناخت این ترکیبها، صحبتهای افراد بومی را بسیار راحتتر متوجه خواهید شد.
- در آزمونهای بینالمللی موفقتر باشید: استفاده صحیح از کالوکیشنها در آزمونهایی مانند آیلتس و تافل نمره شما را در بخشهای Speaking و Writing افزایش میدهد.
کالوکیشنهای فعل با Experience (Verb + Experience)
یکی از مهمترین دستهها، ترکیب فعل با کلمه Experience است. افعال مختلفی وجود دارند که هر کدام جنبهای از داشتن، کسب کردن، یا صحبت کردن در مورد یک تجربه را نشان میدهند. در ادامه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم.
افعالی برای کسب کردن یا داشتن تجربه
این گروه از افعال به فرآیند به دست آوردن تجربه، چه در یک زمینه کاری و چه در زندگی شخصی، اشاره دارند.
-
Have an experience: به معنای «تجربهای داشتن» یا «چیزی را تجربه کردن». این عبارت بسیار عمومی است.
مثال: We had a wonderful experience on our trip to Italy.
ترجمه: ما در سفرمان به ایتالیا تجربه فوقالعادهای داشتیم. -
Gain experience: به معنای «تجربه کسب کردن» است، معمولاً در یک زمینه تخصصی یا کاری و به مرور زمان.
مثال: She needs to gain more experience in project management.
ترجمه: او نیاز دارد در زمینه مدیریت پروژه تجربه بیشتری کسب کند. -
Get experience: مشابه Gain experience است اما کمی غیررسمیتر و عمومیتر است و میتواند به کسب تجربه در مدت زمان کوتاهتر نیز اشاره کند.
مثال: I took an internship to get some experience in marketing.
ترجمه: من یک دوره کارآموزی را گذراندم تا در زمینه بازاریابی کمی تجربه کسب کنم. -
Build up experience: به معنای «افزایش دادن تجربه» یا «اندوختن تجربه» به صورت تدریجی و در طول زمان است.
مثال: Over the years, he has built up a wealth of experience in the field.
ترجمه: در طول سالها، او تجربه بسیار زیادی در این رشته اندوخته است.
افعالی برای صحبت و به اشتراکگذاری تجربه
وقتی میخواهیم در مورد تجربیات خود با دیگران صحبت کنیم، از این افعال استفاده میکنیم.
-
Share an experience: به معنای «تجربهای را با دیگران در میان گذاشتن».
مثال: He was asked to share his experience of working abroad with the new employees.
ترجمه: از او خواسته شد تا تجربهاش از کار در خارج از کشور را با کارمندان جدید در میان بگذارد. -
Describe an experience: به معنای «تجربهای را توصیف کردن» با جزئیات.
مثال: Can you describe your experience of climbing Mount Everest?
ترجمه: آیا میتوانید تجربهتان از صعود به قله اورست را توصیف کنید؟ -
Talk about an experience: «صحبت کردن در مورد یک تجربه». این عبارت بسیار رایج و عمومی است.
مثال: She doesn’t like to talk about her past experiences.
ترجمه: او دوست ندارد در مورد تجربیات گذشتهاش صحبت کند.
افعالی که نشاندهنده تأثیر تجربه هستند
تجربیات ما را شکل میدهند و به ما درس میآموزند. این افعال به خوبی این مفهوم را منتقل میکنند.
-
Learn from an experience: به معنای «از یک تجربه درس گرفتن».
مثال: It was a mistake, but I hope to learn from this experience.
ترجمه: این یک اشتباه بود، اما امیدوارم از این تجربه درس بگیرم. -
An experience teaches you: «یک تجربه به شما میآموزد». در این ساختار، تجربه فاعل جمله است.
مثال: This difficult experience taught me the importance of patience.
ترجمه: این تجربه دشوار به من اهمیت صبر را آموخت.
کالوکیشنهای صفت با Experience (Adjective + Experience)
صفات به ما کمک میکنند تا ماهیت و کیفیت یک تجربه را توصیف کنیم. آیا تجربه خوب بود یا بد؟ آموزنده بود یا دردناک؟ استفاده از صفت مناسب، به کلام شما رنگ و عمق میبخشد.
صفاتی برای توصیف تجربیات مثبت
- A valuable experience: یک تجربه ارزشمند
- A great/good/wonderful experience: یک تجربه عالی/خوب/فوقالعاده
- An unforgettable experience: یک تجربه فراموشنشدنی
- A rewarding experience: یک تجربه رضایتبخش و ارزشمند (معمولاً با وجود سختی)
- A positive experience: یک تجربه مثبت
- An enjoyable experience: یک تجربه لذتبخش
مثال: Volunteering at the shelter was a truly rewarding experience.
ترجمه: کار داوطلبانه در پناهگاه یک تجربه واقعاً رضایتبخش بود.
مثال: Seeing the Northern Lights was an unforgettable experience for me.
ترجمه: دیدن شفق قطبی برای من یک تجربه فراموشنشدنی بود.
صفاتی برای توصیف تجربیات منفی
- A bad/terrible experience: یک تجربه بد/وحشتناک
- A painful experience: یک تجربه دردناک (چه از نظر جسمی و چه روحی)
- A traumatic experience: یک تجربه بسیار تکاندهنده و آسیبزا
- A negative experience: یک تجربه منفی
- A frightening experience: یک تجربه ترسناک
مثال: The car accident was a traumatic experience for the whole family.
ترجمه: تصادف ماشین یک تجربه آسیبزا برای کل خانواده بود.
مثال: We had a terrible experience with that airline; our flight was canceled twice.
ترجمه: ما تجربه وحشتناکی با آن شرکت هواپیمایی داشتیم؛ پرواز ما دو بار کنسل شد.
صفاتی برای توصیف نوع و ماهیت تجربه
این صفات به ما میگویند که تجربه از چه نوعی بوده است.
-
A hands-on/practical experience: تجربه عملی و مستقیم. این کالوکیشن اغلب در محیطهای کاری و آموزشی به کار میرود و به معنای انجام دادن یک کار به صورت عملی است، نه فقط یادگیری تئوری آن.
مثال: The course provides students with hands-on experience in the lab.
ترجمه: این دوره به دانشجویان تجربه عملی در آزمایشگاه ارائه میدهد. -
A first-hand experience: تجربه دست اول. یعنی شما خودتان مستقیماً چیزی را تجربه کردهاید، نه اینکه فقط در مورد آن شنیده باشید.
مثال: He has first-hand experience of poverty.
ترجمه: او تجربه دست اولی از فقر دارد (یعنی خودش فقر را تجربه کرده است). -
A personal experience: یک تجربه شخصی.
مثال: In the book, she writes about her personal experiences with overcoming illness.
ترجمه: او در کتاب در مورد تجربیات شخصی خود در غلبه بر بیماری مینویسد. -
A shared/common experience: یک تجربه مشترک که دو یا چند نفر با هم داشتهاند.
مثال: Their time in the army was a shared experience that bonded them for life.
ترجمه: دوران خدمتشان در ارتش یک تجربه مشترک بود که آنها را برای تمام عمر به هم پیوند داد.
سایر عبارات و کالوکیشنهای رایج با Experience
علاوه بر ترکیب فعل و صفت، عبارات دیگری نیز وجود دارند که به طور گسترده با کلمه Experience استفاده میشوند.
-
Lack of experience: کمبود تجربه، بیتجربگی.
مثال: He was not hired due to his lack of experience.
ترجمه: او به دلیل کمبود تجربهاش استخدام نشد. -
A wealth of experience: حجم زیادی از تجربه، تجربه گرانبها.
مثال: Our new manager has a wealth of experience in international sales.
ترجمه: مدیر جدید ما تجربه بسیار زیادی در فروش بینالمللی دارد. -
Experience in/with something: تجربه در یک زمینه یا با یک چیز خاص.
مثال: We are looking for a candidate with experience in digital marketing.
ترجمه: ما به دنبال نامزدی با تجربه در بازاریابی دیجیتال هستیم.مثال: Do you have any previous experience with this type of software?
ترجمه: آیا تجربه قبلی با این نوع نرمافزار دارید؟ -
In my experience: «بنا به تجربه من» یا «طبق تجربه من». عبارتی عالی برای شروع به اشتراکگذاری یک دیدگاه بر اساس تجربیات شخصی.
مثال: In my experience, honesty is always the best policy.
ترجمه: طبق تجربه من، صداقت همیشه بهترین سیاست است.
جدول خلاصه کالوکیشن های Experience
برای مرور سریع و به خاطر سپردن بهتر، در جدول زیر مهمترین کالوکیشن های Experience را دستهبندی کردهایم.
| نوع کالوکیشن | کالوکیشن انگلیسی | ترجمه فارسی |
|---|---|---|
| فعل (کسب کردن) | Gain / Get / Have experience | تجربه کسب کردن / داشتن |
| فعل (به اشتراک گذاشتن) | Share / Describe experience | تجربه را به اشتراک گذاشتن / توصیف کردن |
| فعل (تأثیر) | Learn from an experience | از یک تجربه درس گرفتن |
| صفت (مثبت) | A valuable / rewarding experience | یک تجربه ارزشمند / رضایتبخش |
| صفت (منفی) | A bad / traumatic experience | یک تجربه بد / آسیبزا |
| صفت (نوع) | A hands-on / first-hand experience | یک تجربه عملی / دست اول |
| عبارت اسمی | A lack of / A wealth of experience | کمبود / حجم زیادی از تجربه |
نتیجهگیری
تسلط بر کالوکیشن های Experience یک گام بزرگ در مسیر روان صحبت کردن به زبان انگلیسی است. این ترکیبها فقط مجموعهای از لغات نیستند، بلکه ابزارهایی قدرتمند برای بیان دقیق، طبیعی و حرفهای افکار و خاطرات شما هستند. به جای حفظ کردن لغات به صورت مجزا، سعی کنید آنها را در قالب این کالوکیشنها یاد بگیرید. به مثالها دقت کنید، سعی کنید جملات خود را با آنها بسازید و در مکالمات و نوشتههای خود از آنها استفاده کنید. با تمرین مستمر، این عبارات به بخشی طبیعی از دایره لغات فعال شما تبدیل خواهند شد و به شما اعتماد به نفس بیشتری در استفاده از زبان انگلیسی خواهند داد.



